از بچگی عاشق آواز و گویندگی بودم اما هیچ موقع شرایط یادگیری برایم فراهم نشده بود یا بهتر بگویم استعدادی در خودم نمیدیدم
یکی از دوستان برادرم که زیبا آواز میخواند چند وقتی بود به که با برادرم گیتار مینواختند و آواز سر میدادند. در بلندی صدای آنها من هم کنارشان مینشستم و به قولی برای دل خودم میخواندم. به یاد نمیآورم چه طور شد که دوست برادرم صدای من رو شنید و شروع کرد تعریف کردن و گفت حتماً دنبال صداتو بگیر منم گفتم باشه اما هیچ کاری نکردم
حوالی سال ۹۰ بود که توی یک جمع دوستانه برای تمرین یک متن به همراه یکی از دوستان شروع به بیان یک متن کردیم بعدازآن همه بهم گفتن که چقدر صدات خوبِ چرا آواز نمیخونی و این حرفا خیلی خوشحال شدم و آنجا گفتم که کسی رو نمیشناسم که بتونه بهم آموزش بده و بتونم صدامو پرورش بدم
یکی از افراد اون جمع گفت پدر من مدرس صداسازی هستش و میتونم بهش معرفیت کنم
و داستان من شروع شد
بعد از چند روز به دیدن استاد گرانقدرم برای اولین بار رسیدم
استاد مهرداد پازوکی
نزدیک ۴ سال اصول صداسازی و آواز رو تحت نظر استاد عزیزم آموزش دیدم از آموزشهای ایشون نه در زمینه آواز بله در تمام زمینههای زندگی بهره بردم و درگیر درس و دانشگاه شدم و در این مدت فعالیتهای گویندگی و آواز کمی هم داشتم
بعد از دانشگاه به سربازی رفتم و در اون دوران تنها سرگرمی من کتاب خواندن بود.
گاهی اوقات برای هم خدمتیهایم کتاب میخواندم تا حوصلهمان سر نرود اکثر آنها به من توصیه میکردند که گوینده کتاب بشوم و دنبال صدای خودم را بگیرم این بار اولی نبود که از بقیه این حرف را میشنیدم و به خاطر اوقات فراغتی که در سربازی داشتم تصمیم گرفتم تا حدودی این توصیهها را جدی بگیرم و به تولید کتاب صوتی بپردازم
برادرم یک کتاب درزمینهٔ آموزش کامپیوتر نوشته بود که تازه منتشرشده بود وقتی به او پیشنهاد کردم که کتابش را صوتی کنم با استقبال او مواجه شدم و شروع به تولید کتابش کردم.
نسخهی اول ضبط کتاب به دلیل ناواردی من در امر ضبط افتضاح شد. از یکی از دوستان بامعرفتم تجهیزات ضبط صدا گرفتم و این بار با اطلاعات بیشتری شروع به ضبط کردم. کیفیت کتاب خوب بود. به جرات میتوانم بگویم برای تجربه دوم خوانش کتاب، فوقالعاده بود. برادرم کتاب صوتی را به دوستانش نشان داد و از طریق او نویسندگان دیگری که مایل به تولید کتاب صوتی بودند با من تماس گرفتند و به این طریق من وارد دنیای کتاب صوتی شدم
اما پیشنهادهای دیگری هم به من برای گویندگی و خوانش مطالب مختلف میشد که بهواسطهی این پیشنهادها تصمیم گرفتم گروهی از آشنایانم را که صدای فوقالعادهای داشتند را دورهم جمع کنم و باهم به فعالیتهای صوتی بپردازیم و اینگونه بود که بوق و کرنا شکل گرفت